تخت جمشيد را مي توان تقريباً همانند ارگ ها و يا دژهاي حكومتي و سكونت گاهي ايران در دوران اسلامي دانست، زيرا پادشاهان يا حاكمان ايالت ها يا شهرهاي بزرگ در ايران بر اساس شيوه اي كهن، فضاهاي سكونت گاهي، حكومتي و تشريفاتي خود را غالباً درون محوطه اي محصور و داراي استحكامات دفاعي مي ساختند كه در برابر تهديدها و مخاطرات خارجي و داخلي حتي الامكان در امان باشند. اين گونه مجموعه ها كه آن ها را دژ، كهندژ، قلعه يا ارگ مي ناميده اند، افزون بر فضاهاي سكونت گاهي، حكومتي و تشريفاتي، عرصه ها و فضاهاي متنوعي براي برخي از انواع فعاليت هاي خدماتي و نظامي داشتند. چنين الگويي در طراحي شهري از دوران پيش از اسلام تا اواخر دوره قاجار در بسياري از نواحي و مناطق سرزمين گسترده ايران وجود داشته است و تخت جمشيد را چنان كه داريوش در كتيبه اي به آن به عنوان يك دژ اشاره كرده است، بايد نمونه اي از اين گونه ارگ هاي سكونت گاهي - حكومتي - تشريفاتي دانست.
به عبارت ديگر تخت جمشيد يكي از پايتخت هاي هخامنشيان بود كه در ايامي كه هواي منطقه پارس مناسب بود، در آنجا اقامت مي كردند و البته مرام و آيين هاي بسيار كهن و با اهميت نوروز از سوي حكومت هخامنشي در اين جايگاه برگزار مي شد.
بايد توجه داشت كه تخت جمشيد مانند ساير ارگ ها يا دژها در ميان بيابان و دور از مركز سكونت گاهي نبود، بلكه آن را در كنار شهري آباد و بزرگ ساخته بودند. پروفسور كخ بر اساس مطالب نوشته شده در لوح هاي به دست آمده در تخت جمشيد اظهار داشته كه شهري بزرگ در دشت واقع در پايين صفه تخت جمشيد به نام خوادايتشيه. وجود داشت كه در منابع بابلي نيز به آن اشاره شده است. در لوح هاي ديواني عيلامي به خوادايتشيه و پارسه تقريباً به يك نسبت توجه شده است. البته در ابتداي ساختن صفه و بناهاي تخت جمشيد در لوح ها بيشتر از شهر خوادايتشيه به عنوان مقصد سفر يا محل استقرار رئيس تشريفات نام برده شده، زيرا هنوز در روي صفه، ساختمان و تأسيسات كافي ساخته نشده بود، اما به تدريج كه در كارهاي ساختماني صفه تخت جمشيد پيشرفت حاصل مي شد، از پارسه بيشتر نام برده مي شد.